کد خبر: ۱۱۴۹۲
۲۷ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۳:۰۲
تربیت ۲۰۰ فوتبالیست در زمین خاکی محله وحید

تربیت ۲۰۰ فوتبالیست در زمین خاکی محله وحید

حسن شادلو از مربی‌های پیشکسوت تیم محلات مشهد می‌گوید: من با یک مغازه بقالی خرج خانه را می‌دادم، ۶ دختر عروس کردم و تیم فوتبالم را هم می‌چرخاندم. ۲۰۰ تا بازیکن تربیت کردم، اما یکی‌شان سیگاری نشد.

در همان جمله اول می‌گوید: «اگر دست یکی را بگیری، حتما دستت را می‌گیرند. من دست جوان‌ها را گرفتم، خدا هم دست مرا گرفت. من با یک مغازه بقالی چطور می‌توانستم خرج خانه را بدهم؟ ۶ دختر عروس کنم و تیم فوتبالم را هم بچرخانم؟ باور کنید ۲۰۰ تا بازیکن تربیت کردم، اما یکی‌شان سیگاری نشد. دنبال خلاف نرفت و همه برای خودشان آدم حسابی شدند.»

قدیمی‌های فوتبال مشهد با اسم حسن شادلو از سال‌ها قبل آشنا هستند؛ مردی که به طور کاملا اتفاقی مربیگری تیم محلات مشهد را به دست گرفت و بعد‌ها هم نایب‌رئیس هیئت فوتبال مشهد شد.

علاوه بر اینها توانست تیم محله‌اش را نایب‌قهرمان کند و ۳ جام را توی دست بگیرد. همه بازیکنانی که در زمین‌های خاکی محله وحید مشهد، تاج و راه‌آهن توپ می‌زدند، او را مربی خود می‌دانند و قصه مربی شدنش را هم خوب بلدند. کسی که مثل خیلی از پیش‌کسوتان ورزش مشهد، دلسوزی تنها دلیل ادامه دادنش بوده نه پست و مقام.

او حالا ۷۸ سالگی‌اش را تکیه داده به صندلی و قصه آن روز‌ها را برایمان سطربه‌سطر تعریف می‌کند. ما هم این قصه را از زبان خودش برای شما می‌نویسیم تا مرور خاطراتش، شیرینی این کلمات را دوچندان کند.

در ۳۲ سالگی شدم 

مربی فوتبالنه درس خواندم، نه سواد دارم، اما سه‌بار نایب‌قهرمانی خراسان را در دوره ولیان و غفوریان به دست آوردم. در کوچه نوغان به دنیا آمدم و تا هفت، هشت‌سالگی آنجا بودم. بعد رفتم خانه پدربزرگم در کوچه چهل‌خانه. ۱۵ ساله بودم که شاگرد نانوا شدم.

در ۳۲ سالگی هم شدم مربی فوتبال. قصه‌اش از این قرار است که یک‌روز دم نانوایی ایستاده بودم که چندبچه آمدند و گفتند: حسن‌آقا! می‌شود شما مربی ما بشوی؟ تا آن‌موقع نه فوتبال بازی کرده بودم، نه می‌دانستم توپ چیست، اما قبول کردم. رفتم از خواجه‌ربیع یک توپ پلاستیکی خریدم و با همان، بچه‌ها را تمرین دادم.

 

همه بچه‌های زمین خاکی وحید «حسن شادلو» را می‌شناسند

 

گفتند: خدا خیرت بدهد که بچه‌ها را از کوچه جمع کردی

کم‌کم تعداد بچه‌ها زیاد شد و تیم درست کردیم. چندوقتی گذشت تا اینکه پدر و مادر بچه‌ها سراغم را گرفته بودند که این حسن شادلو کیست؟ بعد هم آمدند در نانوایی و گفتند: خدا خیرت بدهد حسن‌آقا که این بچه‌ها را از کوچه و خیابان جمع کردی و سرگرم شدند! به‌خدا صبح تا شب اسیر این‌ها بودیم. گفتم: من بچه‌ها را تمرین می‌دهم اما فرداروز اگر دست و پایی شکست، شکایت نکنید. گفتند: کمرشان هم بشکند، عیبی ندارد. همین که از کوچه و خیابان جمع بشوند و دنبال دودودم نیفتند، کفایت می‌کند.

 

با ۱۸ امتیاز شدم نایب‌رئیس

مدتی گذشت و تمرین‌های جدی را شروع کردیم. کم‌کم تیم محله ما به «شادلو» معروف شد و بهترین تیم فوتبال مشهد شدیم. به هیئت فوتبال هم راه پیدا کردم و با همین بی‌سوادی شدم نایب‌رئیس فوتبال محلات. آن سال‌ها بلوری‌کاشانی که حالا از پیش‌کسوت‌های فوتبال مشهد است، با ۲۰ امتیاز شد رئیس هیئت فوتبال مشهد و من با ۱۸ امتیاز شدم نایب‌رئیس.

به هیئت فوتبال هم راه پیدا کردم و با همین بی‌سوادی شدم نایب‌رئیس فوتبال محلات

 

یک لندرور قدیمی را پر از توپ کردم

وقتی نایب‌رئیس شدم، رفتم از تربیت‌بدنی برای بچه‌ها توپ گرفتم. یکی از این لندرورهای قدیمی را پر کردم و آوردم محله. به هربچه چندتا توپ دادم. اولین توپ را هم به علی غلام‌پور دادم. یکی گفت: اگر توپ‌ها زیاد آمده، ببر خانه. گفتم: مال مردم است. درست است که سواد ندارم اما این چیزها را خوب می‌دانم. این‌ها مال بچه‌هاست. غیر از این، چهارتا زمین هم از دولت برای تربیت‌بدنی گرفتم تا بچه‌ها در آن تمرین کنند.

 

همه بچه‌های زمین خاکی وحید «حسن شادلو» را می‌شناسند

 

کم‌کم تیم محله ما‌ به تیم فوتبال شادلو معروف شد

بچه‌ها صبح تا ظهر را مدرسه بودند. راس ساعت ۱۲ می‌رفتم مدرسه، اجازه‌شان را از مدیر می‌گرفتم و می‌بردمشان تمرین. آموزش‌وپرورش آن روز‌ها خیلی با ما همکاری می‌کرد. البته در گذشته، مثل حالا وسایل بدن‌سازی وجود نداشت.

بچه‌ها را سر ظهر می‌بردم پل راه‌آهن و تا ساعت ۲ می‌گفتم پل را بالا و پایین بروند تا پاهایشان محکم بشود. بعد از آن تا ساعت ۳ طناب می‌زدند. گاهی هم خودم می‌رفتم سر تمرینات حاجی‌غیاثی که مربی تیم ابومسلم بود. هرچه او به بازیکنانش دیکته می‌کرد، من هم به بچه‌ها می‌گفتم مثل آن را انجام بدهند.

 

با یک بقالی، اسپانسر تیم شدم

بعد‌ها یک دکان بقالی باز کردم، اما مجبور بودم عصر‌ها بعد از تمرین بچه‌ها درِ مغازه را باز کنم. همیشه وقتی از سر تمرین برمی‌گشتم، می‌دیدم زن‌های محله پشت در نشسته‌اند و غر می‌زنند که حسن‌آقا! باز هم که دیر در مغازه را باز کردی، اما هیچ‌وقت نشد که مشتری‌هایم را از دست بدهم. با پولی که از همان بقالی درمی‌آوردم، ۶ دختر عروس کردم. خرجی خانه را هم درمی‌آوردم و در کنار همه اینها اسپانسر تیم هم بودم.

 

تعدادی از بزرگان فوتبال، شاگردان من بودند

ما توی زمین خاکی بازی می‌کردیم. زمین خاکی وحید، راه‌آهن و ورزشگاه سعدآباد. خودم قبل از شروع تمرین می‌رفتم زمین را خط‌کشی‌ و آب‌پاشی می‌کردم تا بچه‌ها وقت تمرین اذیت نشوند.

خداداد عزیزی، حسین پاس، دروازه‌بان تیم ابومسلم، هادی منتجمی بازیکن ابومسلم فوتبال را با من شروع کردند

با همان شرایط سخت، بازیکنان خوبی هم تربیت کردم؛ مثلا رضا سخندان که حالا شده داور بین‌المللی، شاگرد من بود. قدیر طهماسبی، جواد آریامنش نماینده مجلس در دوره قبل، حسین پرده‌شناس، علی مونسی رئیس آموزش‌وپرورش سابق، حسین و عباس چمنیان که رئیس فدراسیون فوتبال بود، خداداد عزیزی، حسین پاس، دروازه‌بان تیم ابومسلم، هادی منتجمی بازیکن ابومسلم، محمد زراعت‌کار، تیمسار خوشزاد که رئیس آتش‌نشانی تهران است و خیلی‌های دیگر همه فوتبال را با من شروع کردند.

 

مرد میدان آمد

توی خانه سه‌تا اتاق بیشتر نداشتیم. بچه‌ها را می‌بردم خانه خودمان، ناهار می‌خوردند. لباسشان را هم همان‌جا عوض می‌کردند. بعد با ماشین‌های پابدای قدیمی می‌رفتیم سر تمرین یا مسابقه. وقتی به زمین می‌رسیدیم، هوادارانم فریاد می‌زدند: حسن شادلو، مرد میدان آمد. می‌دانید من همه را راضی نگه می‌داشتم و اصلا برای خودم دشمن نمی‌تراشیدم.

 

همه بچه‌های زمین خاکی وحید «حسن شادلو» را می‌شناسند

 

۱۲ سال پیش خودم را بازنشسته کردم

چندسال از تشکیل تیم شادلو می‌گذشت که به خاطر بُرد‌های خوبی که داشتم، اسمم سر زبان‌ها افتاد و توانستم از آقای مهاجرانی یک امتیاز بگیرم و اسم تیم را به استقلال تغییر بدهم. چندسالی با تیم استقلال بودم؛ البته تیم‌های زیادی هم در رده نوجوانان، جوانان و بزرگ‌سالان داشتم تا اینکه رفتم و شدم مربی تیم درخشان. تا ۱۲ سال پیش مربی تیم بودم، اما بعد از تعطیلی ورزشگاه سعدآباد، دیدم آن‌طور که می‌خواهم، نمی‌توانم بچه‌ها را تمرین بدهم. برای همین خودم را بازنشسته کردم.

 

یک جام از غفوریان و دو جام از ولیان گرفتم

مشهد قدیم ۱۲ تیم محلی داشت که با هم مسابقه می‌دادند. قبل از شروع مسابقات، یک مراسم افتتاحیه در زمین سعدآباد برگزار می‌کردند که تیم‌ها در آن رژه می‌رفتند؛ البته آن زمان مثل امروز نبود و استاندار وقت همیشه در جایگاه مهمانان ویژه حضور داشت و از نزدیک شاهد بازی‌ها بود. تیم من ۳ سال در همین مسابقات نایب‌قهرمان مشهد شد و یک‌جام از دست غفوریان و دوجام هم از دست ولیان گرفتیم.

 

* این گزارش یکشنبه، ۲۹ تیر ۹۳ در شماره ۱۱۲ شهرآرامحله منطقه ۳ چاپ شده است.

 

 

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44